خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
فتنه گذشت ارچه و حل گشت مسائل
ليك نبايد رود اين خاطره از دل
هم هيجان دارد و هم شادي و هم غم
درس فراوان كه تأمل كند عاقل
فتنه گران مات در اين صفحه شطرنج
«شاه» به جا ماند و فدا گشت عوامل!
حكم سران بود فقط «چند محافظ»
اين همه شد اختلاف آمر و عامل؟؟
لطف خدا بود كه با دست اجانب
باز شد از صورتشان پرده ي حايل
حيرتمان سخت فزون گشت چو ديديم
متحدانند،«مشاهير» و «اراذل»
آنچه كه رقاصه به آواز طلب كرد
حكم خدا خواند فلان مرجع عادل!
نامه ي طنزي كه يكي بچه كند جعل،
حضرت استاد كند نقل محافل
پرچم سالار شهيدان بشكستند
باز به مظلوميتش، تا شكند دل
سر چو بريدند به تكبير در آنروز
حال به تكبير روي بام منازل
شعله ز مسجد به هوا رفت خدايا،
نار خود افروخته اين مردم جاهل
گرمي اين شعله چنان سرخوششان كرد
غافل از آن كاو گرفته دامن شاعل
يادي از آن قصه كه «صاحب خر» بدبخت
نغمه كند «خر برفت»!؛ اي دل غافل!
حال دگر چاره ندارد «شتر سبز»
همچو خري مانده فلاكت زده در گل
دست گرفته ست به دامان اجانب
«آب به جوي آورد» از راه فواضل!
هيچ عجبم نيست، اگر شيخ نگون بخت
از غم ياران بخورد زهر حلاهل
قصه اش انداخت مرا ياد قيامت
«دست چپش»، داد چو رأيي به مقابل!
راست ولي گفت كه بخشد به شما «پول»
سيصد و پنجا هزار، نقد و تراول!
نسبت خرجش كه به آراء بسنجيم
مبلغ تعيين شده پرداخته كامل!
مرقد «هفتاد و دو» گمنام بنا گشت
مرده در اين قبر نيست؛ گريه چه حاصل؟!
گر همه بودند شهيدان خداجو،
حيف!، چرا ما بنشستيم به منزل؟؟!
يارب از اينان بپذير اين شهدا را
با همه «كروبيان» بگير معادل!
گر چه «مهندس» ز خَم قافيه در رفت!
ليك خدايا تو خبر داري از اين دل!
در پس اين فتنه به پا خواست قيامي،
باز پي ياري حق فوج قوافل
اين چه نظاميست؟! خدايا! كه هميشه،
«دربدران» حامي و، «اشراف» مقابل؟!
نقل نمودند كه ما آمده بوديم،
در پي سانديس و ساندويچ فلافل
ما كه نخورديم، ولي هيچ غمي نيست
سال دگر مي كنيم چاره مشكل!
«بهمن» و «آبان» و «روز قدس» زياد است،
تا كه به «سهمم» نرسم، من نكنم ول
ما همه از نسل كسانيم كه رفتند،
از پي نوشيدن «شربت» به مقاتل
كور شود چشم هر آن كاو نتوان ديد
بهر ولايت سر و جان را ست چه قابل؟
«خون خدا» تا به ابد مشق ره ما ست
تا نشود باز علم پرچم باطل.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :
